و در آغاز، مادر بود و مادر از خدا، آری چه ابداعی، چه اعجازی، چه تدبیر سزاواری که رحمت را چنین زیبا مجسم کرده در انسان و جا داده است در عمق وجود او چه اسراری برای داستان آفرینش قهرمان می‌خواست برای آفریدن، عاشقی، مردی، فداکاری دویدن‌های هاجر گوشه‌ای از نقش مادر بود وگرنه زودتر می‌شد خدا زمزم کند جاری و آنجایی که مهر مادری هست و مجالش نیست به ناگه می‌رسد از نیل فرزندی به درباری و تا مادر دلش می‌گیرد از دوریِ فرزندش همه دربار می‌گردند دنبال کمک‌کاری سپس در دوردستِ قصه‌ای در اوج تنهایی برای مادری خرما میارد نخلِ بی‌باری در آن سو کعبه آغوش خودش را می‌گشاید تا به دنیا آورد مادر در آن فرزند کرّاری و اوج داستان آنجا که مادرهایی از قصه چه زیبا جمعشان جمع است در یک چاردیواری که دارد مادری دنیا میارد مام دنیا را وفا را، عشق را، ایثار را، ام ابیها را @shaeranehowzavi