هر شب سوال می‌کنم از خود که کیستی ای ماهِ شام تیره که هستیّ و نیستی ای ماهِ شام تیره که بی‌تابی و اسیر بی‌تابم از اسیری‌ات ای دختر امیر وقتی که نیستی چه کنم با شب سیاه جانم فدای هستی‌ات ای جان پناه ماه باید ستاره‌ها بدرخشند در شب‌ام وقتی که قطره قطره نواخوان زینب‌ام تا هر کجا قلم بکشد می‌شود نوشت ای خطبه‌ی تو آتش و ای روضه‌ات بهشت ماهِ منیرِ توست، به زیبایی‌اش سلام بر ساحت بلند شکیبایی‌اش سلام بانو سلام ای کلماتم نوای تو ای خطِّ من کشیده به کرب و بلای تو ای ندبه‌خوان روضه‌ی دارالسّلام ما بانوی ما و حاجب ما و امام ما ما بانوانِ روضه‌نشین غمِ تو ایم چادر به سر کشیده و در ماتم توایم بانو سلام و شکر که خوب است حال ما وقتی که زیر چادرمان همدم توایم افتاده مثل قطره‌ای از چشم‌های تو ما طالبان زخم تو و مرهم توایم بیچاره آن زنی که از این کوچه بگذرد ما در پیِ نشان تو در عالم تو ایم تنها به این خوشیم که بانوی‌مان تویی تا شاعر و ندیم تو و محرم تو ایم اشک‌ام که قطره قطره‌ی من کوکب شب است شعر‌ام که صفحه صفحه‌ی من یاد زینب است @shaeranehowzavi