عمری برای حضرت دلبر گریستی بر جسم پاره پاره‌ی بی‌سر گریستی هر لحظه‌ای که چشم تو افتاد بر رباب از شرم زخم حنجر اصغر گریستی وقتی رسید زینب محزون کنار تو رنگش پریده دیدی و مضطر، گریستی هر روز بعد از آن خبر تلخ هولناک بر روضه های مقتل و معجر گریستی هر گاه گفت راز دل خود علی به چاه نالان شدی به غربت حیدر گریستی طوفان وزید و باغ تو را زیر و رو نمود با یاد تیر و نیزه و خنجر گریستی زهرا نبود مجلس ماتم به پا کند بر بی‌کفن تو تا دم آخر گریستی @shaeranehowzavi