🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
#پارت 36
گفتم :
《دکتر ! شما بزرگواری . همین که همه بچه ها دارین منو تحمل می کنین و اخلاق نساخته نتراشيده منو به روم نمیارین خیلی گلین ؛ اما تا چای تون میل می کنین یه سوال دیگه هم بپرسم ببینم نظر شما چیه ! یه پرونده 800 صفحه ای ، از یه دختر با همون خصوصیاتی که گفتم ، که نصف بیشترش خاطرات دوبل سکسی اون با بقیه است ، اعم از همجنس و ناهمجنس ؛ با اینکه حافظه احساسیش بیشتر از 16 نیست ، برداشت چیه ؟!》
دکتر که همیشه عاشق روش هایش بوده و هستم ، گفت :
《بیا روشی که شب دوم عملیات تپه جاسوسان غرب انجام دادیم ، دوباره است کنیم . بیا دوتا کاغذ برداریم ، یکی برای تو ، یکی هم برای من . دوتامون فقط یه کلمه بنویسیم ، فقط یه کلمه . تحلیلمون از پرونده فقط در یه کلمه . تا ببینیم آیا نظر کارشناسیمون یکی هست یا نه ؟!》
گفتم :《ای به چشم ! همین کارها رو می کنی که شیفتت شدم !》
هر دو نفرمان همین کار را کردیم . شاید به سه چهار ثانیه نکشید ، وقتی نوشتیم کاغذهایمان را بر عکس گذاشتیم روی میز ،
وقتی برگرداندیم ،
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕
نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی