🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 ✨ خاطرات آزاده ی عزیز " کریم رجب زاده " قسمت 7⃣1⃣ بعد از كناره گيـري او بنـا بـه دلايلي نتوانستند ستاد را اداره كنند و بچه ها تقسيم شدند بين ارتش و سپاه و من هم به اردبيل برگشتم. از وقتي به خانه برگشته بـودم، آرام و قـرار نداشـتم. حـالِ يـك زنداني را داشتم كه ديگر از بـودن در آن چـارديواري خـسته شـده است. دلم مي خواست هر چه زودتر پيله ی دور و بـرم را پـاره كـنم و كردم و برگردم به منطقه. خرداد ماه سال ۶۱ بود. با " علفيان (۱) " به اتفاق پانزده نفر ديگر از بچه ها رفتيم تبريز. در آنجا هم تعـدادي از بچه هاي تبريز و شهرستان هاي اطراف به مـا اضـافه شـدند و بـه اهواز رفتيم. وقتي به منطقه رسيديم، عمليات رمضان(۲) شروع شده بود. " باقری (۳) " روي شناختي كه از علفيـان داشـت، او را فرمانـده گروهـان شـهيد صدوقي كرد و من هم شدم معاون علفيان. بـراي شـركت در ادامـه ی عمليات به جلو رفتيم ولي انگار عمليات به مشكلي برخورد كرده و يا لو رفته بود. تعـدادي از نيروهـا در نقطـه اي شـهيد شـده بودنـد. خواستيم آنها را بياوريم عقب ولي توفان شن هم ما و هم عراقي هـا را از كار بازداشت. جنازه ی يكي از بچه هاي اردبيلـي(۴) هـم آنجـا بـود ولي طوفان شن نگذاشت كاري بكنيم و براي همين برگشتيم عقب. چند روزي گذشت تا اينكه اعلام كردند به منطقه غـرب بـرويم. با توجه به تجربه هاي قبلي، مي شد حدس زد كه خبرهـايي هـست. به اتفاق تعدادي از نيروها به جبهه ی غرب رفتيم و در عرض ۱۰ ، ۱۵ روز كم كم بر تعداد نيروهاي منطقه اضافه شد. ساعت چهار بعد از ظهر نهم مهر ماه سوار ماشين ها شديم و تـا يك جايي رفتيم. بقيه ی راه را به ستون يك پياده رفتـيم و خودمـان را به منطقه ی مورد نظر رسـانديم و منتظـر دسـتور حملـه شـديم. ---------------------------------------------- ۱ - علفيان فرمانده وقت عمليات سپاه اردبيل ۲ - عمليات رمضان در ساعت ۲۳:۳۰ دقيقه ی ۶۱/۴/۲۳ با رمز " يا صاحب الزمان (عـج) ادركنـي " در منطقه ی عملياتي شلمچه ـ شمال غربي خرمشهر و شرق بـصره در منطقـه اي بـه وسـعت ۱۶۰۰ كيلومتر مربع در مدت ۱۵ روز انجام گرفت. ۳ - شهيد باقري فرمانده تيپ عاشورا (لشكر ۳۱ عاشورا) بود. ۴ - شهيد حميد صلواتي ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم