🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊
🔴
#پایی_که_جا_ماند
خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور
◾️فصل چهارم
▪️بغداد_زندان الرشید
قسمت 3⃣5⃣2⃣
✍ تشنه بودم. وضعیت خوبی نداشتم. در آن گرما حتی رمقی برای حرفزدن هم برایم نمانده بود. از بس گرمازده شده بودم، حوصلهی خودم را هم نداشتم، چه برسد به عبید. هر چقدر سعی ڪردم چیزی نگویم، نمیتوانستم. برای اینڪه ڪمتر حرص بخورم و لج او را در آورده باشم، به عبید گفتم:
« خدا به ما ایرانیها گفته اونایی ڪه میخواستند به زور خوزستان رو بگیرن، بُڪشیم! »
اگر چه عبید با لگد محڪم به سینهام ڪوبید، اما با گفتن این حرف راحت و سبڪ شدم. عبید ڪه آدم پیلهای بود اصلا ڪوتاه نمیآمد. با اینڪه صباح برای ناهار صدایش میزد، نمیرفت. گویا هنوز حرف ناگفته داشت.
علیشیر بهش گفت:
« شما ڪه وضعیت این مجروح رو میبینید، چیڪارش دارین؟ به جای اینڪه باهاش جر و بحث ڪنید و فحشش بدید، بگید پاشو پانسمان ڪنن. خدا و پیغمبر هم میگه باید یه اسیر مجروح رو درمان ڪرد، نه زجر ڪشش ڪرد! »
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم