🌷 هو المعشوق 🕊
🔴
#گلستان_یازدهم
زندگینامه
#سردار_شهید_علی_چیت_سازیان
قسمت 7⃣8⃣1⃣
گفتم:
« خانم پرستار! خانم الطافی.. مادر شوهرم.. حالش خیلی بده. »
پرستار داخل اتاق دوید. چند پرستار دیگر هم دویدند و دور تخت منصوره خانم جمع شدند. مادر روی صندلی کنار تخت نشسته بود و با همان آرامش قرآن می خواند. انگار کسی دست گذاشته بود دور گلویم. داشتم خفه می شدم. کسی داشت قلبم را چنگ میزد. همه چیز بوی غم می داد. دنیا برایم کوچک و بی ارزش شده بود. وای خدا! یعنی به همین زودی منصوره خانم رفت؟! اتاق تنگ شده بود و پرستارها را نمی دیدم.
چشمم افتاد به پشت پنجره. توی ردیف درخت های سبز و بلند، علی آقا و امیر ، آن دورها بودند. توی دل آسمان. اتاق بوی غم گرفته بود. از دنیا سیر شده باورم نمی شد منصوره خانم به این زودی ما را تنها گذاشته باشد.
پرستارها ما را از اتاق بیرون کردند. دستگاه احیا آوردند. شوک دادند. چند پزشک دویدند به طرف اتاق. اما کمی بعد از توی راهرو ناباورانه دیدم که شلنگ ها و سیم ها را از منصوره خانم جدا کردند.
✨ به روایت همسر شهید
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم