🌷 بسم رب الزهراء 🕊 🔴 ( سلام الله علیها ) خاطرات شهید قسمت 0⃣5⃣    زمان به سختی می گذشت. در دلم فقط حضرت زهرا (س) را صدا می زدم. یکدفعه اتفاق عجیبی افتاد. بسیار عجیب. یک گلوله درست به پشت سر همان عراقی اصابت کرد! بدن افسر عراقی غرق خون شد. بعد هم در حالی که هنوز اسلحه را محکم در دست گرفته بود روی زمین افتاد. برای لحظاتی نَفسم بند آمده بود. کمی روی زمین نشستم. بچه ها محوطه اطراف را پاکسازی کردند. فقط مقر فرماندهی قرارگاه باقی مانده بود. همان موقع بچه ها خبر دادند که برادر مسّاح معاون گروهان و برادر کهکشان بیسیمچی ما به شهادت رسیدند. یکی از افسران عراقی اسیر شده بود. از او پرسیدیم: « چرا شما مقاومت نکردید؟! » در جواب گفت: « عصر امروز نیروهای شما را شکست دادیم. آنها از اینجا عقب نشینی کردند. فرمانده ما گفت آسوده باشید. ایرانیها دیگر آمادگی ندارند. مطمئن باشید امشب حمله نمی کنند! » فرماندهی قرارگاه هنوز سقوط نکرده. برادر صادقی خیلی خوب نیروها را مدیریت می کرد. بچه های گردان از سه طرف خاکریزهای اطراف فرماندهي را گرفته بودند. همان افسر عراقی را آوردیم. به او گفتیم: « برو داخل قرارگاه. به نیروهایتان بگو بدون درگیری تسلیم شوند! » بعد گفتیم: « خوب به اطراف نگاه کن. دور تا دور شما محاصره شده. » در زیر نور منّورها به اطراف نگاه کرد. در پشت همه خاکریزها نیروهای ما حضور داشتند. ترس عجیبی در دل عراقی ها افتاده بود. به افسر عراقی گفتم: « اگر می خواهید کشته نشوید همگی تسلیم شوید! » لحظاتی بعد افسر عراقی به سمت فرماندهی قرارگاه دوید. به زبان عربی حرف هایی زد. اما متوجه نشدیم. چند نفری از بچه ها اعتراض کردند. می گفتند: « کار اشتباهی کردی! باید همه با هم به مقر حمله می کردیم. » دقایق به سختی می گذشت. خبری از افسر عراقی نشد! بچه ها همه آماده حمله بودند. مدتی گذشت. با خودم گفتم: « اشتباه کردی! » یکدفعه صدایی آمد: « دخیل، دخیل الخمینی ... » نفر اول همان افسر عراقی بود. دستانش بالا بود. از مقر خارج شد. نفر دوم یک درجه دار بود. نفر سوم همین طور. نفر چهارم. پنجم ... دیگر نمی شد آنها را شمارش کرد. بیش از صد نفر که اکثر آنها درجه دار و عضو حزب بعث بودند تسلیم شدند. فقط عنایت خدا بود. توسل به حضرت زهرا (س) کار ساز شد. قرارگاه مرکزی آنها بدون درگیری تصرف شد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم