🌷   هُو‌َ الهادي🕊 🔴 بیداری 🌟 زندگینامه قسمت 6⃣3⃣ ✨ بنی فاطمه متنی که در ادامه می خوانید در سالگرد سید (سال ۱۳۶۰) درخصوص زندگانی سیدمصطفی نگاشته شده و به خانواده‌ی الحسینی تحویل داده شده. اما نویسنده‌ی آن برای ما مشخص نیست. ولی زوایای مهمی از زندگی او را برای ما روشن می کند. آنجا نوشته بود: طلبه‌ای بودم از همه‌ی طلبه‌ها وامانده‌تر. از همان سال‌های آغاز حرکت انقلاب با اولین سخنرانی‌ها و پیام‌های امام عزیز، احساس تازه‌ای در خود حس کردم. به فکر افتادم با تشکیل جلساتی به نام " قرائت قرآن " کار را شروع کنم. بالاخره کار را آغاز کردیم. جلسات خوبی بود. ولی متأسفانه وحشت بانیان جلسات، مشکل حل‌نشدنی بود. وقتی احساس کردند که حرف‌های ما بویی از مخالفت با رژیم می‌دهد عذر ما را خواستند و جلسه تعطیل شد.‌ اما باز جایی دیگر دست و پا کردیم. در این مدت تعداد کمی جوان مؤمن گرد هم جمع می‌شدند که همواره در جلسات و پای منبر باعث دلگرمی من می‌شدند. یکی از روزها، در حجره‌ی طلبگی تنها نشسته بودم. در افکار خویش غوطه‌ور بودم که چه خواهد شد!؟ چگونه این وحشت را از مردم می‌توان گرفت؟! ناگهان درِ حجره به صدا در آمد و جوانی مؤدب و خوش صحبت وارد شد. در کنار من نشست. پس از سلام و احوالپرسی اسمش را جویا شدم. خود را معرفی کرد؛ "سید مصطفی الحسینی" . پرسیدم: « چرا به اینجا آمدی و با من چه کار داری؟ » گفت: « آمده ام عربی بخوانم. شما را هم از قبل می‌شناسم. پای منبرهای شما فراوان بوده‌ام. از جمله ماه رمضان در مسجد مرحوم آخوند(ره) » پرسیدم: « محصلی؟ » گفت: « بله، در دبیرستان درس می‌خوانم. » با چند سوال دریافتم که جوانی بسیار با استعداد است اما دلی پر درد دارد. تحصیل در مدرسه برایش وسیله است و هدف بزرگی دارد. او می خواهد مُبَلّغ شود تا با بیان شیوایش آگاهی را به ناآگاهان و علم را به جاهلان ببخشد. من از برخورد با او خوشحال شدم.‌ دوستی ما از همان جا شروع شد . ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم