🌷   هُو‌َ الهادي🕊 🔴 بیداری 🌟 زندگینامه قسمت 7⃣0⃣1⃣ ✨ سه پسرخاله مادر سیدمصطفی دو خواهر دارد. حالا هر سه خواهر مادر شهید هستند. مادر مصطفی می گوید: « محمد معصومیان پسرخاله‌ی سید مصطفی بود. یکبار آمد پیش من و گفت: " خاله جون داشتم عکس داداشی رو نگاه می کردم. یک نور عجیبی از عکس ساطع شد و من رو با خودش برد! با تعجب گفت خاله باور می‌کنی؟! " » سید مصطفی او را خیلی دوست داشت. محمد زیاد طول نکشید که سال ۶۵ شهید شد و رفت پیش سید مصطفی. شهید امیر امیرگان پسرخاله‌ی دیگر سید مصطفی بود. سید مصطفی، امیر را هم خیلی دوست داشت. با وجود اینکه فاصله‌ی سنی آن‌ها زیاد بود اما او را با خودش به جلسات مذهبی و قرآن می‌برد. امیر هم مثل محمد، سید مصطفی را داداشی صدا می‌کرد. یکبار گفت: « خواب سید مصطفی را دیدم. دیدم داداشی ( سید مصطفی ) روی درخت نشسته من هم سعی کردم برم پیش داداشی. » گفت: « امیرجان بالا نیا. » اما من گفتم: « برای چی؟ خیلی وقته ندیدمت، دلم برات تنگ شده. بعد با زحمت خودم را بالا کشیدم. داداشی کمکم کرد و من رفتم پیش او. » امیر تا خواب را تعریف کرد دلشوره پیدا کردم. امیر هم خیلی پسر با تقوایی بود. برخی اطرافیان می‌گفتند: « شهادت از سر و روی امیر می بارد. » امیر هم سال ۶۶ به دیدار پسرخاله هایش رفت. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم