تلفن برای آخرین بار زنگ می‌خورد، دلش گواه می‌دهد که پدر از سوریه تماس گرفته، به همین خاطر بدو بدو سمت گوشی تلفن می‌رود، با همان لهجه زیبای اصفهانی می‌گوید: بابا کی می‌آیی تا با هم پیاده‌روی اربعین برویم. پشت تلفن پدر قربان صدقه‌اش می‌رود و چون می‌خواهد دل دخترش را به دست بیاورد می‌گوید به زودی بر می‌گردم! او برگشت ولی دخترش این‌بار به یاد او در پیاده‌روی اربعین شرکت می‌کند. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم