‍ 🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 7⃣5⃣ بعد از این که خبر اسارت محسن را شنیدم، دائم به این فکر می‌کردم که الان محسن در چه حالی است به خودم می‌گفتم: « من همسرم رو به حضرت زینب هدیه کردم؛ وقتی هم آدم هدیه ای به کسی میده دیگه اونو پس نمی‌گیره. » حالم خیلی بد بود انگار بندبند وجودم را می‌کشیدند. با این همه راضی بودم به رضای خدا و به هرچه او بخواهد. فکرم این بود که اگر محسن شهید گمنام ،شود فرزند حضرت زهرا (صلوات الله عليها) می‌شود و هر روز او را ملاقات می‌کند. از ته دل آرزو می‌کردم پسر حضرت زهرا (صلوات الله علیها) بماند؛ چرا که خودش این آرزو را داشت و عاشق گمنامی بود. ساعت سه بامداد چهارشنبه بود که متوجه شدم در فضای مجازی پیامی پخش شد مبنی بر این‌که " شهید بی سر شهادتت مبارک. " همان موقع فهمیدم که محسن به آرزویش رسید. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم