🍀💠💠💠💠💠💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀
🍀💠🍀💠🍀💠🍀
🍀♥️♥️♥️🍀
🍀💠♥️♥️💠🍀
🍀💠💠♥️💠💠🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#شهیدمدافع_حرم_حامدجوانی
#قسمت_اول
حامد خیلی زود بین بچههای توپخانهی سوریه جا باز کرد. یکی دو هفته بیشتر از آمدنش نگذشته بود که با همه رفیق شد و توی یکی دو عملیات کوچک توانست مهارتهائی را که دارد نشان دهد. مهارت یک توپچی خلاصه میشود در دقت و سرعت که حامد هر دوی اینها را داشت. غیر اینها اخلاقش طوری بود که همه دوست داشتند باهاش معاشرت کنند. حتی فرماندههایش. آن قدر صمیمی که توی همان چند روز توانست توی دل فرمانده توپخانه برود و قول بگیرد برای عملیاتهای بزرگ اسم او را هم بنویسند .. هفتهی سوم بود که رفتند دَرعا در جنوب سوریه که هممرز با اسرائیل است، برای آزادسازی دِیرالعَدَس و انواریه که دست القاعده بود. حامد جزء لیست سی نفرهای بود که حاج احمد شخصا اسمهاشان را نوشته بود که ببردشان دِیرالعَدَس. عملیات ده روزی طول کشید .. حامد آنجا فرمانده آتشبار قبضهی کاتیوشا بود. جبههی سوریه بهترین جائی بود که میتوانست آموختههای نظامیاش را اجرا کند. باید حواسش به همه چیز و همه جا میبود. آنهائی که سابقهی حضور بیشتری داشتند میگفتند شب را بیدار بخوابید. ممکن است کسی که روز دارد کنار شما میجنگد، نفوذی باشد و شب که شد، سرتان را ببُرد بگذارد روی سینهتان. عملیات دِیرالعَدَس، عملیات بزرگی بود. فرمانده توپخانه شخصا آمده بود منطقه و آتش را هدایت میکرد.
🍀💠💠💠💠💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️💠🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم