🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀
#تپه_جاویدی_و_راز_اشلو
قسمت 4⃣4⃣2⃣
🌷 پُر تعجب
۱۵ بهمن ۱۳۶۲
اول صبح، گوش سپرده بودم به صحبتهای چند رزمنده جدیدی که جلو پرسنلی لشکر المهدی جمع شده بودند.
- « صداش میزنن اشلو. »
- « اخلاقش عجیبه.. »
- « امام پیشونی اونو بوسیده.. »
- « با محسن رضایی و صیادشیرازی رفيقه. »
- « رفسنجانی یه خطبه نماز جمعه تهرون رو اختصاص داده به رشادت اون و گردانش. »
- « گردانش، حوزه علمیه است..... گود زورخونه هست، تیم فوتباله، تفریحگاهه، میدون جنگه، یه خونواده سیصد، چهارصد نفره.. »
- « عمو مرتضی پر از تعجبه. »
پشت لبی برگرداندم و راستش حسادتم شد. به خودم گفتم:
" سعید علیزاده، غلو میکنن اینا، بزرگش میکنن... بیکلهتر و نترستر از خودت کسی نیست. "
چندسال توی جنگ بودم و اولینبار بود که از کسی چنین تعریف و تمجیدی میشنیدم. وقتی توی تیپ و شهر، حرف و حدیث مرتضی جاویدی به گوشم رسید، کنجکاو شدم تا بروم و مدتی عضو گردانش بشوم و همه چیز را خودم سبک و سنگین کنم.
برگ معرفی را از کارگزینی لشکر المهدی گرفتم و به طرف ساختمان گردان حرکت کردم. وارد ساختمان که شدم، مرتضی منتظرم بود، جلو آمد.
+ « خوش اومدی برادر علیزاده. »
دستم را گرفت و با خود به داخل اتاق فرماندهی برد و به فرماندههای گروهان معرفی کرد:
« سعید آقا، از بچههای گل و قدیمی تیپ! افتخار دادن تو گردان خدمت کنن. »
و بقیه را به من معرفی کرد:
« جلیل اسلامی، محمدرضا بدیهی، خوشقدم و... »
غافلگیر شدم. سرم پایین بود و فکر میکردم:
" از کجا منو میشناخت.... انگار منتظرم بود؟ "
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم