💎💠💎💠💎💠💎💠 💠💎💠 💠🌷💠 💎🌷💎 💎 💠🌷💠 💎🌷💎 💠🌷💠💎 💎💠 (فتح الله شعبانی از دوستان شهید ) منم مثل شهید سامانلو متولد 60 هستم و تو کارخانه شکوهیه با سعید آشنا شدم ساکن نیروگاه هستم و بعد آشنایی با سعید در کارخانه با هم دوست شدیم این اواخر موهای من هم مثل سعید داشت میریخت . مال من که بیشتر از سعید ریخته بود یه روز بهش گفتم سعید خیلی سرهامون بد شده!!!! باید یه فکری به حال خودمون کنیم خندید و گفت کاری نمیشه کرد میخوایی با چسب بچسبونیم و کلی با هم خندیدیم. رفتیم جلوی آینه و هی موهامون رو قرض میدادیم به این سمت و آون سمت سرگفتم سعید بیا بریم بکاریم!! زن هامون طلاق میگیرن میرنااااااا خندید گفت بی خود میرن !!! خودشون باعث شدن این کله کچل بشه....خلاصه من حنا داشتم گفتم بیا بابا برو شب حنا بزار منم میزارم میخندید و میگفت آره باید مواظب باشیم این چند تا شویدم نریزه خلاصه هر دومون اون شب حنا به سر گذاشتیم . فرداش که سعید رو دیدم . گفتم چیکار کردی با خودت؟ دیدم به کف پاهاشم حنا گذاشته گفتم حنابندان گرفته بودم ، هم به سرم گذاشتم هم به پاهام . حنا پوست پا رو سفت میکنه و برای چشمات خوبه... 🌷💠🌷💠🌷💠🌷 💎🌷💎🌷💎🌷💎 💎💠💎 💎💠💎 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم