🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀
#رمان
🌹
#دمشق_شهر_عشق
قسمت 5⃣
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید:
« حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی
و همین فردا بریم؟ »
شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود. به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم:
« بلیط بگیر! »
از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه ها ذوق کرد:
« نازنین! همه آرزوم این بود که تو این مبارزه تو هم کنارم باشی. »
سقوط بشّار اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام و همان اندک عدالتخواهیام را عَلم کردم:
« اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام! »
و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه اردن بودیم. از فرودگاه اردن تا مرز سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم.
سعد گفته بود اهل استان درعا است و خیال میکردم به هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمیدانستم با سرعت به سمت میدان جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم. من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از آشوب شهر لذت میبرد.
در انتهای کوچهای خاکی و خلوت، مقابل خانهای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد:
« امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه! »
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند و میخواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم:
« خب چرا نمیریم خونه خودتون؟ »
بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و اعتراض کردم:
« اینجا کجاس منو آوردی؟ »
به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمیتوانستم این همه خودسری اش را تحمل کنم که از کوره در رفتم:
« اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام! »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم