🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 6⃣3⃣ برای تبليغات انتخابات و صحبت به مساجد و جاهای مختلف شهر که می‌رفت از شهدا صحبت می‌کرد. از شهيد کاوه می‌گفت. از اين که فرماندهان جنگ جوان بودند. اعتقاد داشت که بايد جوان ها رو وارد عرصه کرد. چرا شهدا تونستند؟ چرا شهيد همت ۲۵ ساله فرمانده لشکر می‌شود ما نتوانيم؟ سيد اين‌قدر با صداقت با مردم صحبت ‌کرد كه بعضی‌ها تعجب می‌کردند. می‌گفتند: « اين چقدر روراسته به درد نمی‌خوره!! » روز انتخابات از اين مسجد به اون مسجد می‌رفت، سر ميزد ببينه چه خبره، متأسفانه برخی حواشی انتخابات رو که می‌ديد خيلی ناراحت می‌شد. می‌گفت: « برخی‌ها با پول دارند همه کاری می‌کنند. آخرت شون رو به دنيا فروختند. اون هم خيلی ارزان، وای به حال شون. » تو همون دوران با سيد رفتيم تو مسجدی تا سيد بعد از نماز صحبت کنه، طبق برنامه قبلی و هماهنگ شده بعد از نماز اول نوبت سيد بود که صحبت کنه. همزمان يکی از کانديداها هم در مسجد حضور داشت که سنش از سيد بيشتر بود. سيد وقتش رو اول داد ايشان صحبت کند، بعدخودش رفت پشت ميکرفون. با همين منش و برخورد، خيلی به مادرس داد. سيد شايد به ظاهر در انتخابات شکست خورد اما در آزمون الهی خيلی خوش درخشيد و نامش برای هميشه درتاريخ مقاومت ثبت شد. 🎤 راویان: جمعی از دوستان شهيد ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم