🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 5⃣8⃣ آقا هم در ادامه کلام برادرم گفتند: « واقعاً همین است. ما اگر شرح حال امام خمینی را در تاریخ می‌خواندیم نصفش را باور نمی کردیم. از بس عظمت در زندگی و رفتار امام هست این واقعاً نعمت بزرگی است که ما از نزدیک امام را دیدیم. آدم های بزرگی در تاریخ بودند که آدم دلش می‌خواست آنها راببیند؛ مثل علامه حلی شیخ بهایی و.... امام از همه اینها بالاتر بود. » آقا در صفحه اول قرآن یادگاری نوشتند و به مادرم دادند. برادرم قرآن دیگری آورد تا آقا در آن مطلبی بنویسند. قرآن را سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، سه سال پیش به من هدیه داده بود. آقا زیر متن سید حسن نوشتند: « رحمت و فضل الهی بر شما و بر سید عزیز نصرالله و بر شهید همدانی. » یک قاب عکس هم از پدرم دادند به آقا تا برای زهرا خواهر بزرگم یادگاری بنویسند. آقا با ماژیک سفید، روی پس زمینه مشکی عکس. که در حسینیه و هنگام عزاداری گرفته شده بود نوشتند: « رحمت و رضوان الهی بر شهید عزیز. » هنگام رفتن برادر کوچکم از آقا خواستند تحفه ای به او بدهند. آقا هم انگشتری به او دادند. مهدی از ایشان خواست خودشان انگشتر را درون انگشتش بیندازند. در همین حین مادرم سریع گفت: « پس آقا به پسر بزرگ و دامادمان هم لطف کنید. » آقا با تبسم گفتند: «بله دیگر؛ وقتی میگوید پسر کوچک پسر بزرگ هم توش هست. » آقا گفتند: « یا مولا » و از جا بلند شدند. مردها خودشان را رساندند و دست یا عبای آقا را بوسیدند بیرون از خانه هم جمعیت جمع شده بودند؛ همه سیاه پوش. شب پنجم محرم بود؛ شب عبدالله بن الحسن عليه السلام. آقا رفته بودند؛ ما همچنان مات و مبهوت و البته با اشکی به پهنای صورت. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم