🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊 🔴 قسمت 7⃣ 🌟 چنین پدر چنان پسر (۱) راوی: پدر شهید سال ۱۳۳۷ بود که در همدان به دنیا آمدم. سال ۱۳۵۶ وارد جریان انقلاب شدم. شهید مدنی در مسجد جامع نماز می خواند. معمولا ً غروبها میرفتیم و نماز مغرب و عشا را پشت سر ایشان می خواندیم. سوم بهمن ۱۳۵۷ بود که گفتند امام می خواهد از پاریس برگردد. ما خیلی خوشحال شدیم. مسجد جامع برای سفر به تهران ثبت نام می کردند. برای استقبال. ما هم با زحمات زیاد توانستیم ثبت نام کنیم. قرار شد آخر شب در مسجدجامع جمع شویم. وقتی آمدیم گفتند که پرواز امام لغو شده. ریختیم بیرون. راهپیمایی کردیم. فردای آن روز مجسمه ي شاه از میدان اصلی شهر همدان پایین کشیده شد. با اینکه نوزده ساله بودم اما سربازی نرفتم. گفتم من برای شاه خدمت نمی کنم.انقلاب که شد رفتم برای سربازی. دولت بازرگان طرحی داد که متولدین ۱۳۳۷ از سربازی معاف شدند. این بار هم نشد! اما جنگ که شروع شد رفتم. ابتدا وارد جهاد سازندگی شدم. خیلی علاقه داشتم که در مناطق محروم خصوصا ًروستاها خدمت کنم. سال ۱۳۶۰بود که رسما وارد جهاد شدم. بعد از آن توفیق بود که چندین سال در مناطق مختلف عملیاتی حضور داشته باشم. سال ۱۳۶۲ ازدواج کردم. محمد اولین فرزند ما بود. درست سی ام دیماه ۱۳۶۳همزمان با اذان صبح به دنیا آمد. تقارن جالبی بود. ⏪ ادامه دارد... 🔹زندگینامه شهید مدافع وطن " محمد غفاری" ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم