🌷اللهم فک کل اسیر 🕊
🔴
#من_زنده_ام
قسمت 3⃣7⃣2⃣
می دانستیم تا روز نشده و با این چند رگه نوری که بر ما می تابد حداقل باید کاری کنیم. اگر به شب برسیم و خورشید برود حتما غول سرما ما را با خودش می برد. تصمیم گرفتیم به جنگ غول برویم. او حق نداشت ما را تسلیم خواست خود کند.
در حالی که هر چهار نفر زیر پتو زانوهایمان را به بغل گرفته بودیم و مشاممان از بوی سوختن مغز استخوانمان پرشده بود حالایکی باید داوطلب جنگ با دیو سرما می شد و آن تکه های خمیر را به دهانش می تپاند. دوباره با تلاش زیاد خودمان را به زیر دریچه رساندیم. مثل حلزون گرد شده بودیم. نان ها را درخورشتی که ظهر برایمان آورده بودند خیس کردیم و از آن خمیری نرم درست شد تا برای جنگ با غول سرما سلاح ما شود. فاطمه دولا می شد حلیمه از کول او بالا می رفت و خمیر را در دهان غول می ریخت. سپس من دولا می شدم و مریم از کول من بالا می رفت. خمیرهای نان را به سختی درسوراخ های دریچه فرو کردیم.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم