🌷اللهم فک کل اسیر 🕊
🔴
#من_زنده_ام
قسمت 5⃣7⃣3⃣
به سختی با تکیه دادن به در و دیوار ابتدا چند گردش به خودم دادم و تنه ام را بلند کردم و بعد سرپا ایستادم و دستم را به جایی گرفتم و پایم را جابه جا کردم و چند قدمی راه رفتم اما اتاق دور سرم تاب می خورد. در کنار دستشویی سرم گیج رفت و افتادم . برای مدتی چیزی نفهمیدم.آنها در عالم خودشان بودند و جز خودشان کسی را نمی دیدند. بعداز دقایقی چشم باز کردم ، دنیا در برابرم تار شده بود. خودم را به آب رساندم. فقط باید
پنج مشت آب می خوردم و تجدید وضو می کردم .وقتی برگشتم چشم های مریم هنوز بسته بود .تکانش دادم و گفتم: " نزدیک اذانه و می تونی آب بخوری .چطور توی این سروصدا تونستی بخوابی؟ "
گفت: " نمی دونی کجا بودم ،سیر و سیرابم، اصلا ضعف ندارم و نیاز به آب هم ندارم. به مهمونی منزل سهیلا رضازاده رفته بودم.مادرش استاد پختن قلیه ماهی بود. می خواستیم مدرسه بریم .همه همکلاسی ها و همسایه ها و اهل فامیل دور هم نشسته بودیم. می گفتیم و می خوردیم و می خندیدیم . اونقدر خوردم که الان سیرم.
آنقدر قشنگ تعریف می کرد که احساس کردم بوی سیر و سبزی ماهی تمام فضا را پر کرده است. به او گفتم : " مریم جان حالا که سیر شدی پس مراقب باش سرت گیج و چشمات سیاهی نره! "
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم