📚 🤲 بسم رب الشهدا 🎬 قسمت: ۳۲۸ 🗓 سه شنبه : ۱۶ اسفند ماه ۱۴۰۱ ✍ فصل ۱۳ : یک صبح پاییزی ✅ راوی : هم رزمان علی آقا 🔰 بخش ۷ 🦋 بی چون و چرا - محمد علی چوپانی ؛ 📌 شب در انتهای پادگان انبیا از ماشین پیاده شدیم. چند دیگ روی آتش، عدّه ای مشغول سمنو پختن ... تعدادی از خانواده های شهدای نجف آباد بودند. ما هم خدا قوّتی گفتیم و به قصد تبرّک کمی کمک کردیم. علی آقا بچه ها را جمع کرد و گفت: یکی از مادران شهدا می خواهد برای مان صحبت کند: - شنیده ایم بعضی از مسئولین حرف از صلح می زنند. اگر کسی صحبت از صلح بکند، در مقابل او می ایستیم و ... !! صحبت های تند و آتشین مادر شهید که تمام شد، کمی بعد، علی آقا برای بچه ها صحبت کرد: - او مادر شهید و احترامش بر ما واجب و چشم و چراغ ماست. در حال حاضر تکلیف مان جنگیدن است؛ اما اگر امام بفرمایند "صلح" ، همین الان دست از جنگ می کشیم؛ بی چون و چرا. اگر امام تشخیص دهند مصلحت در صلح است، ما یک ذرّه و یک لحظه شک و تردید نمی کنیم! علی آقا در بحث ولایت پذیری با هیچ کس تعارف نداشت. در برابر آن مادر شهید با تمام احترام، تواضع نمود؛ ولی با صراحت حرفش را زد و ملاحظه ای نکرد! 🌴🌴🌴🌴 🍁🍁🍁🍁 ✅ کتاب اورکت ادامه دارد..... ✅ قسمت بعد: ان شاءالله ادامه همین روایت( در این اوضاع اضطراب زا و نگران کننده، علی آقا .... ) 🌺🌺🌺🌺 🏵🏵🏵🏵 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol