eitaa logo
🇮🇷شهدای گمنام و مدافعان حرم🇮🇷
349 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
97 فایل
💐حرم مطهر امام زادگان،هاشم ابن علی علیه السلام و فاطمه بنت العسکری سلام الله علیها،مرقد مطهر شهدای گمنام و مدافعان حرم💐 🌹ارتباط با ادمین🌹 📲 @mahmood_S64
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🤲 بسم رب الشهدا 🎬 قسمت : ۴۵۱ 🗓 چهارشنبه : ۲۱ تیر ماه ۱۴۰۲ ✍ فصل ۱۸ : خوش تر از نقشِ تو در عالَمِ تصویر نبود ✅ راوی : قاسم اربابی 📎 همیشه در قاب تلویزیون می دیدم چه صلابتی در کلام شان موج می زند علیه مستکبران و ابرقدرت ها "اَشِدّاءُ عَلی الکُفّار" این جا ولی بی واسطه و بی فاصله اوجِ "رُحماءُ بَینَهُم" را با تمام وجود حس کردم. دل آرام شدم. قبل از مطرح کردن خواسته ام، آقا گفتند: "جبهه هم رفته ای؟" - بله، چهارده سال بیشتر نداشتم، البته با دست بردن در شناسنامه. فرمودند: "پس شیطنت هم کرده ای؟!" - البته شیطنت ما برای دفاع از انقلاب و کشور بوده. فرمودند: "احسنت، احسنت." و بعد مهم ترین دعا درباره ی خودم از زبان ایشان: - در جواب مادرت که گفت همه ی زحمت های شان به دوش توست، "ان شاءالله عاقبت به خیر شوی!" (با توجه به در دسترس نبودن فایل دیدار مذکور، تمام صحبت ها نقل به مضمون آورده شده است) به یاد آوردم آن روزی را که علی آقا گفته بود: "برو عصایِ دستِ پدر و مادر شو!" خشنود و مشعوف از عمل به وصیت او ... و این جا پاداشم را گرفتم؛ چه عظیم پاداشی! به فکر افتادم سندی از این لحظه ناب برای ارائه در محضر خدا بگیرم. درخواست انگشتر کردم، اجابت فرمودند ... و توتیای چشمانم ... و قرآنی نیز مزیّن به امضای مبارک شان تقدیم پدر گردید. 📕📔📓📒📙📘📗 ✅ کتاب اورکت ادامه دارد...... 🔰 قسمت بعد : ان شاءالله قسمت پایانی کتاب اورکت ( پس گفتار ) 🌺🏵🌸🌺🏵🌸🌺🏵🌸 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 📸 عکس صفحه ۴۱۷ 🔰 گلزار امام زاده هادی علیه السلام بیدگل ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 📸 عکس صفحه ۴۱۷ 🔰 گلزار امام زاده هادی علیه السلام بیدگل ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 📸 عکس صفحه ۴۱۸ 🔰 حاج نصرت الله و حاج احمد ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا 🎬 قسمت : ۴۵۲ 🗓 پنج شنبه : ۲۲ تیر ماه ۱۴۰۲ ✍ پس گفتار ( این چنین شد که آن چنان شد ... ! ) 📎 وزن آن چه در این مقال آمد جملگی یک طرف؛ اما وزانت گفتاری که در ذیل خواهد آمد، اگر بیشتر نباشد قطعاً کمتر نیست! چنان که همان اول کتاب شایسته ی پیش گفتار بود؛ ولی انگار نه، باید همین "پس گفتار" می آمد تا مُهر تاییدی بزند بر سیر تا پیاز هر چه که به قلم آمد. و آن : همیشه مادرم می گفت: "این سه شهید هدیه ی خدا بود به ما و مزد اعمال پدر!" اوایل توجهی نداشتم منظورش را. پیش خود می گفتم خُب پدر زحمت کش و نان حلال خور، خدا هم در عوض، مزدش را فرزندان صالحی چون برادران شهیدم هدیه داده است. این حرف، توسط مادر بارها در جمع های مختلف تکرار می شد، حتی در محضر رهبر انقلاب! حساس شدم و یکی دو باری از مادر پرسیدم؛ اما به نحوی از جواب طفره می رفت. یقین کردم قصه ای دارد مهم. 📕📔📓📒📙📘📗 ✅ کتاب اورکت ادامه دارد...... 🔰 قسمت بعد : ان شاءالله ادامه همین روایت ( یک روز با اصرار از زبان مادر و بعد دقیق تر .... ) 🌺🏵🌸🌺🏵🌸🌺🏵🌸 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا 🎬 قسمت : ۴۵۳ 🗓 جمعه : ۲۳ تیر ماه ۱۴۰۲ ✍ پس گفتار ( این چنین شد که آن چنان شد ... ! ) 📎 یک روز با اصرار از زبان مادر و بعد دقیق تر و کامل تر از زبان پدر، آن راز سر به مُهر گشوده شد! البته او اصلاً و ابداً مایل به گفتن نبود و حُجب و حیا می کرد و می خواست مکتوم بماند. گفتم وقتی خداوند قصّه ی یوسف پیامبر علیه السلام را در قرآن عیان بیان می کند تا درس بشریت قرار بگیرد، پس این جا نیز شاید کتمان حرف، محلّی نداشته باشد! منطقم را پذیرفت و لب به سخن گشود: - در بدو نوجوانی حدود سال ۱۳۲۵ برای یکی از افراد متموّل، کار می کردم. آن زمان مردم واقعاً در فقر و نداری بودند و به معنای واقعی، محتاج نان شب. کارفرمایی که پیش او بودم، نگاهش به مردم نادرست بود و بی اهمیت به رنج آن ها و از نظر اعتقادی هم ... ! البته کم سن بودم و خیلی توجه نداشتم؛ ولی کمی که بزرگ تر شدم یک چیزهایی فهمیدم و به اعتقادات منحرفش پی بردم! روزها کار می کردم و شب ها در یک اتاقی که ابتدای ورودیِ دالان خانه ی بزرگ شان بود، می خوابیدم. متشرّع بودم و آن چه یک جوان شیعه باید درباره ی مسائل مَحرم و نامحرمی و پرهیزگاری بداند، می دانستم و عمل می کردم و سرم به کار خودم بود. کارفرما خیلی خوشش نمی آمد و حتی از لحاظ عقیدتی نیز سعی در تغییر عقاید دینی ام داشت! در طول روز آن قدر خسته می شدم که شب ها به محض ورود به اتاق، می افتادم و خوابم می برد. 📕📔📓📒📙📘📗 ✅ کتاب اورکت ادامه دارد...... 🔰 قسمت پایانی کتاب اورکت ( ..... و از آن روز به بعد می دیدم که .... ) 🌺🏵🌸🌺🏵🌸🌺🏵🌸 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا 🎬 قسمت : ۴۵۴ 🗓 شنبه : ۲۴ تیر ماه ۱۴۰۲ ✍ پس گفتار ( این چنین شد که آن چنان شد ... ! ) 📎 یک شب که درِ اتاق را باز کردم، ناگهان متوجه حضور دختری جوان شدم با وضعیتی بسیار نامناسب و دور از شان !... یک لحظه شوکه شدم که نکند از فرط خستگی اشتباهی آمده ام. خانه همان خانه، اتاق همان اتاق بود، گفتم پس حتماً او اشتباهی آمده. از پشت در گفتم: ببخشید خانم، این اتاق محل استراحت من است، شما اشتباهی آمده ای، گفت: نه، اشتباه نیست بیایید داخل!! به خود آمدم ... این دختر با آن وضعیت نامناسب چیزی جز دام شیطان نیست! نهیبی به خود زدم و فرار کردم! فردا شخصی از طرف کارفرما به درِ خانه آمد تا بازگردم. پیش خود گفتم بیچاره کارفرما روحش هم خبر ندارد و حتماً آن دختر مشکل داشته است! بازگشتم؛ اما دو سه روز بعد تکرار شد!... و باز فرار را بر قرار ترجیح دادم. دوباره که دنبالم فرستادند، فهمیدم قضیه از کجا و از طرف چه کسی آب می خورد... خودِ کارفرما! در حالی که نُه سال برای او کار کرده بودم، در اوج نیاز مالی برای همیشه آن خانه ی شیطانی را ترک کردم و به خدا توکل نموده، شغل دیگری پیشه ی خود ساختم و پس از چندی به آجرپزی روی آوردم و سپس به کشاورزی ... و از آن روز به بعد می دیدم که مورد لطف خاصّ خدا قرار گرفته ام. من از پشت شب های بی خاطره من از پشت زندان غم آمدم/ من از آرزوهای دور و دراز من از خواب چشمان نم آمدم/ تو تعبیر رویای نادیده ای تو نوری که بر سایه تابیده ای/ تو یک آسمان بخشش بی طلب تو بر خاک تردید باریده ای/ تو یک خانه در کوچه ی زندگی تو یک کوچه در شهر آزادگی/ تو یک شهر در سرزمین حضور تویی راز بودن بی این سادگی/ مرا با نگاهت به رویا ببر مرا تا تماشای فردا ببر/ دلم قطره ای بی تپش در سراب مرا تا تکاپوی دریا ببر زنده یاد دکتر افشین یداللهی الحمد لله رب العالمین والسلام علی من اتبع الهدی پایان...... و اما آنان همچنان تا عمقِ جانِ تاریخ جریان دارند‌ ... 📕📔📓📒📙📘📗 ✅ کتاب اورکت به پایان رسید 🔰 به پایان آمد این دفتر حکایت هم چنان باقیست.... 🌺🏵🌸🌺🏵🌸🌺🏵🌸 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 📸 عکس صفحه ۴۲۳ 🔰 و هر سه برادر شادمان و خندان از این که یک بار مرخصی شان هم زمان شده است و عکسی تا ابدیت به یادگار گرفتند ( محمد نوروز پور: علی آقا، علی محمد و علی اصغر هم زمان به مرخصی آمده بودند. یک شب تعدادی از رزمنده ها که اکثراً فامیل بودیم به منزل شان رفتیم. من که معمولاً دوربین همراهم بود، چند عکس گرفتم. علی محمد گفت: شاید برای ما دیگر چنین موقعیتی پیش نیایید؛ بی زحمت یک عکس سه نفره از ما بگیر ... و این همان عکس است. ) ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا 🎬 قسمت پایانی : ۴۵۵ 🗓 یک شنبه : ۲۵ تیر ماه ۱۴۰۲ ✍ دلنوشته خادم الشهدا 📎 به لطف خدا و اهل بیت علیهم السلام و نظر لطف شهدا در روز دوشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۱ ارسال متن کتاب ارزشمند اورکت شروع شد و در روز شنبه ۲۴ تیر ماه ۱۴۰۲ به پایان رسید. در طول این مدت ۱۵ ماهه هر روز قسمتی از کتاب تایپ شده و خدمت شما عزیزان ارائه شد. در این مدت در هر مکان و شرایطی که بودم کتاب اورکت همراهم بود و هم خودم و هم دیگران از آن استفاده می کردیم. کم و کاستی ها را به بنده حقیر سر تا پا تقصیر ببخشید. ان شاءالله مورد رضایت خداوند متعال قرار گیرد و روح مطهر سرداران شهید اربابی از این عمل ناچیز شاد شود و نظر لطفی به بنده حقیر بکنند. 📕📔📓📒📙📘📗 ✅ پایان 🔰 شادی روح مطهر سرداران شهید اربابی صلوات 🌺🏵🌸🌺🏵🌸🌺🏵🌸 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚 عنوان ؛ 🔻قصه از شهرستان و خانه پدری آغاز می‌شود، با فعالیت‌های انقلابی، شروع جنگ، اعزام به جبهه و رسیدن به مدارج بالای نظامی ادامه می‌یابد و با شرح شهادت و وقایع پس از شهادت (مثل عکس‌العمل سردار شهید کاظمی به شهادت ایشان، تشییع جنازه‌ی باشکوه شهیدان و یا دیدار خانواده‌ی شهیدان با مقام معظم رهبری) به انجام می‌رسد. البته کتاب دربردارنده‌ی بخش‌های جالب دیگری هم هست ✍ نویسنده:عاطفه سادات موسوی ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚 عنوان ؛ 🔻قصه از شهرستان و خانه پدری آغاز می‌شود، با فعالیت‌های انقلابی، شروع جنگ، اعزام به جبهه و رسیدن به مدارج بالای نظامی ادامه می‌یابد و با شرح شهادت و وقایع پس از شهادت (مثل عکس‌العمل سردار شهید کاظمی به شهادت ایشان، تشییع جنازه‌ی باشکوه شهیدان و یا دیدار خانواده‌ی شهیدان با مقام معظم رهبری) به انجام می‌رسد. البته کتاب دربردارنده‌ی بخش‌های جالب دیگری هم هست ✍ نویسنده:عاطفه سادات موسوی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚 عنوان ؛ 🔻قصه از شهرستان و خانه پدری آغاز می‌شود، با فعالیت‌های انقلابی، شروع جنگ، اعزام به جبهه و رسیدن به مدارج بالای نظامی ادامه می‌یابد و با شرح شهادت و وقایع پس از شهادت (مثل عکس‌العمل سردار شهید کاظمی به شهادت ایشان، تشییع جنازه‌ی باشکوه شهیدان و یا دیدار خانواده‌ی شهیدان با مقام معظم رهبری) به انجام می‌رسد. البته کتاب دربردارنده‌ی بخش‌های جالب دیگری هم هست ✍ نویسنده:عاطفه سادات موسوی ┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓ 📲@shahid_AranandBidgol ┗━━━━ 💐🌺🌸━━━