📜|چندخط ازیک زندگی مهم
< از ساچمه تا ترکش🍃>
سال آخر دبیرستان بود یک روز کلاس کنکور را پیچانده و با بچه های پایگاه رفته بود اردو.عصری که برگشت، انگشت شستش باندپیچی شده بود. اول می خواست پنهان کند و نگوید چه بلایی سر انگشتش آورده، اما بعداً معلوم شد که توی اردو چیزی را هدف تیراندازی گذاشته اند تابا تفنگِ بادی بزند. یکی از بچه ها گفت هدف را جابجا کنید. محمودرضا هم هدف را گرفته روی دستش و گفته بزنینو؛ ساچمه را زده بودند روی ناخن شستش!در عکس رادیوگرافی، ساچمه کنار بند اول انگشت پیدا بود .محمودرضا آن روز عمل شد. ساچمه را از انگشتش در آوردند به خیر گذشت، اما ما تحمل همان اندازه جراحتِ او را هم نداشتیم.
دی ماه سال ۹۲ وقتی در معراج شهدای تهران رفتم بالای سرش، هنوزلباس رزمش تنش بود. از زخم هایش ،فقط جای یک زخم زیر چانه و ترکشی که به سرش اصابت کرده بود دیده میشد.در بهشتزهرا و قبل از شروع مراسم تشییع، زخم های تنش را که دیدم، یاد آن ساچمه افتادم وتلخی زخمِ انگشت شستش! اما آن زخمِ کوچک کجا و جراحتِ ناشی از اصابت ۳۵ ترکش به سینه و پهلو کجا !یکی از ترکش ها از زیر کتفِ چپش بیرون زده بود و شاید محمودرضا با همان ترکش پریده بود.
#ادامهدارد...
#شھیدمحمودرضابیضایی
📚|برگرفته ازکتاب
#توشهیدنمیشوی
🌻
@shahid_hadi99