💠
#جان_شیعه_اهل_سنت|
#فصل_سوم
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
پاکتهای میوه از دستش رها شد و قدمی را که
#نوریه از وحشت به عقب کشیده بود، او به
#سمتش برداشت و بر سرش فریاد کشید: "در و دیوار جهنم رو سرِت خراب شه!"
نوریه باور نمیکرد از زبان
#مجید چه میشنود که به سمت من برگشت و مثل اینکه عقل از سرش پریده باشد، فقط گیج و گنگ نگاهم میکرد و من
#احساس میکردم قلبم از حیرت آنچه میبیند و میشنود، از حرکت بازمانده و دیگر توان
#تپیدن ندارد.
نه میتوانستم کاری بکنم، نه میشد حرفی بزنم که بدنم حتی رمق سرِ پا
#ایستادن هم برایش نمانده بود و تنها محو غیرت جوشیده در چشمان مجید
#نگاهش میکردم که آتش چشمانش از آذرخش
#عشق و احساس درخشید و باز به سمت نوریه خروشید:
"این حرم رو ما با اشک چشممون ساختیم و دست کسی رو که دوباره بخواد به سمتش دراز شه، قطع میکنیم!"
و شاید نمیدید تا چه اندازه رنگ
#زندگی از صورتم پریده و عزم کرده بود هر چه در این مدت از
#مسلک شیطانی نوریه بر سینه اش
#سنگینی میکرد، بر سرش آوار کند که بی هیچ پروایی
#نوریه را زیر چکمه کلماتش لگدمال می کرد:
"بهت آدرس
#غلط دادن! اونجایی که مغز امثال تو رو شستشو میدن و این
#مزخرفات رو تو سرتون فرو میکنن، باید از بین بره! اون جایی که باید با خاک یکی شه،
#اسرائیله! اونی که
#دشمن اسلامه،
#آمریکاست! اونوقت سرِ تو بچه
#وهابی رو به این چیزها گرم میکنن، تا به جای اینکه با اسرائیل بجنگی، فکر منفجر کردن حرم مسلمونا باشی!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده:
#فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊