✨انسانی که می خواهد از این دنیا برود باید با عزت برود. من نمی دانستم اصغر به سوریه می رود. آمد اینجا و دیدم ساکی دستش است. مأموریت خیلی می رفت.
🔹گفتم: اصغرآقا! ان شا الله کجا می روی؟
🔸گفت: مامان با اجازهتون دارم می روم سوریه.
🔹گفتم: پس چرا نگفتی؟
🔸گفت: الان آمدهام بگویم دیگر... زن و بچهاش را هم آورده بود. بلند شدم و طبق معمول یک جلد قرآن و یک کاسه آب و مقداری صدقه آوردم.
🌱گفت: مامان همین جا از زیر قرآن رد می شود اما تو را به قرآن، پایین نیا که پشت سرم آب بریزی...
گفتم: چرا؟
گفت: آخر من دوست ندارم. یعنی چی؟ این می شود خودنمایی...
😉گفتم: آب رسم است که پشت سر مسافر می ریزند...
گفت: مامان! خدا هست. من می روم.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#روایت_مادر_معزز_حاج_اصغر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊