شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
یا حضرت رقیه (س)🏴 تو را آورده‌ام اینجا که مهمان خودم باشی شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی من از تاریکی شب‌های این ویرانه می‌ترسم تو را آورده‌ام خورشید تابان خودم باشی فراقت گرچه نابینام کرده باز می‌ارزد که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی پدر نزدیک بود امشب کنیزخانه ای باشم به تو حق می دهم پاره گریبان خودم باشی اگرچه عمه دلتنگ است اماعمه هم راضی ست که تو این چندساعت را به دامان خودم باشی از این پنجاه سال تو سه سالش قسمت ما شد یک امشب را نمی خواهی پدرجان خودم باشی سرت افتاد و دستی از محاسن ها بلندت کرد بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی سرت را وقت قرآن خواندنت برطشت کوبیدند تو باید بعد از این قاری قرآن خودم باشی کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کرد فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی اگرچه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است تقلا می کنم یک بوسه مهمان خودم باشی "علی اکبر لطیفیان" 🌹هدیه به @shahid_hajasghar_pashapoor