👥همرزمان محمد تعریف میکنند که روز چهلمی که در سوریه بودیم با محمد در صف تلفن ایستاده بودیم. ناگهان محمد گفته بود دیگه خسته شدم. یکی از همرزمانش ناراحت میشود و می گوید : 😐محمد چرا این حرف را میزنی؟ ما از زن و فرزند و خانواده گذشته ایم امده ایم اینجا برای دفاع از دینمان. آن وقت تو میگویی خسته شده ام. 🍃محمد همان موقع با لبخند همیشگی که بر لب داشته بود گفته بود از اینجا ماندن خسته نشده ام. از این خسته شده ام که ۴۰ روز است اینجایم و هنوز دینم را به اربابم ادا نکرده ام. ❤️ @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃