باز همان بغض همیشگی رفتن به جبهه تمام حنجره ها را خفه میکرد، مادر میخواست به پسرش بگوید : "عبدالبابا عزیز مادر برگرد. من دیگرطاقت دوری ات ندارم." 🌹 پدر میخواست غرورش را زیرپا بگذارد و در مقابل همه ابراز احساسات کند. خواهران و برادران بانگاهی حسرت بار آرزوهایشان را در قوت بازوی برادر دست یافتنی میپنداشتند و دل دیده از دیدارش بدنمیداشتند. کسی یارای رفتن در مقابل او را نداشت، تا مانع رفتن او به جبهه شود. 🌷عبدالبابا از کوچکترین فرست استفاده کرد و آنان را وداع گفت و گویی از نظرشان ناپدیدشد، ولی هیچ گاه از دلشان محو نشد... راوی : خواهر شهید ، شهید : ۱ مهرماه @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃