💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 ۵۴ 💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 ✍قرارمان ۷۳۵ بود. همدیگر را گم کردیم. نزدیک پنجاه دقیقه علّاف شدم. آنتن درست و حسابی نداشتیم. به زور پیامک همدیگر را پیدا کردیم. 💢تا رسید گفتم دوباره کجا خودت رو به این ها بسته بودی؟ فکر کردی به همین سادگی درست می شی؟ از بس و سینه زنی بود،فکر می کردم مجلسی پیدا کرده و رفته پی حال و صفا. معذرت خواهی کرد که نه من هم شما را گم کرده بودم. ♻️بعدش نشستیم به خوردن تا گلویی تر کنیم. رنگ دانه هایش مثل خون کفتر بود. اش را باز کرد: توی هر اناری یه دونه بهشتیه؛ حواستون باشه ازدستش ندید! 🍀راوی:خداداد احمدی،همرزم شهید 📚 فصل ۵ ص ۲۶۹ هدیه نثار روح این بزرگوار 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺  🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊