اصلا یه مدت بود همش مادرم خواب میدید و همش به واقعیت تبدیل میشد .. خواب دید که شهید محلمون اومده پرچم امام حسین علیه السلام از خونه برده دقیقا ما یسال دنبال این پرچم بودیم بعد مادرم گفت رفت پشت اون وسایلا برداشت و رفت .. بعد گفتم به مادرم که کاش نگاه کنیم شاید اونجا باشه خب مادرم گفت نه محاله اونجا باشه چون اونجا نیست ولی من دلم اروم نگرفت رفتم وسایلا زدم کنار کلی وسایل دیدم پرچم همونجا گذاشته بعد تا مادرم دید گفت الله اکبر شهدا زنده اند خیلی عجیب بود .. من سعی کردم هر کاری که باعث ناراحتی شهدا میشه انجام ندم