🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تلنگر شهید💗 قسمت5 همون لبخند پر آرامش نشست گوشه لبش منم یکی بندگان خدام .... تو اینجایی تا نجات پیدا کنی... اینا دارن سزای کارایی که توی دنیا انجام دادن رو میبینن... با صورت خیس و صدای لرزونی گفتم: -مگه اینا چیکار کردن؟ -دنبالم بیا تا بهت بگم راه افتاد و منم دنبالش... رسیدیم به دختری که از موهاش آویزون بود -تو دنیا خیلی راحت بود. محرم یا نامحرم اصلا براش معانی نداشت... توی خیابونا خیلی راحت می گشت و با جنس مخالف رابطه داشت... رفت طرف کسی که از زبونش آویزون بود -هر جور که تونست شوهرش رو اذیت کرد. .با نیش و کنایه سرکوفت زدن و...هر وقت شوهرش از سرکار میومد به جای پذیرایی از او مینشست از شوهرای دوستاش و این و اون صحبت کردن..خالصه اینکه تو دنیا خوبی ای به همسرش نکرد و آزارش داده بود... -اونا چین میریزن تو دهنش؟ -آب داغ جهنم رفت طرف یکی دیگه -صورت پر از آرایش لباس های جذب و بدن نما،انواع زیور آلات و... به هر نحوی که میتونست خودشو برای دیگران به نمایش گذاشت و از اینکار لذت میبرد ... -خوب این کارا که گفتی چه ایرادی داشت؟ دوست داره خودش به نمایش بزاره بدن خودش... -مگه شما مسلمون نیستید؟ -خوب آره -مسلمونید... و از هیچ یک از دستور های خدا آگاه نیستید. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸