اساتیدش را برانگیخت. او استعداد شگرفی در علم منطق داشت. به طوریکه پس از مدتی به عنوان مدرس علم منطق به شهر شهیدان بازگشت و در اداره آموزش و پرورش در سمت مربی تربیتی بکار مشغول شد.
در نوروز 1360 برای اعزام به جبهه تلاش بسیاری کرد ولی موفق نشد. با آغاز سال تحصیلی برای زیارت مولایش امام رضا (ع) به مشهد مشرف شد و بعد به قم آمد. در بازگشت از قم، پس از آخرین وداع با یاران خود عازم جبهه شد.
در عملیات مسلم ابن عقیل (ع) سید ساعد از سوی کمیته امداد و درمان جهاد سازندگی به عنوان راننده آمبولانس در لشگر عاشورا به یاری رزمندگان شتافت و در تاریخ شنبه 10 مهر ماه 1361 در اثر برخورد خمپاره ای به آمبولانس به فیض عظمای شهادت نائل گشت .
وصیتنامه شهید :
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
و این جملات را درلحظه ای می نویسم که ساعتی به نبرد مانده است و در شبی می نویسم که امید زنده ماندن تا شب دیگر را ندارم که رسول اکرم (ص) می فرمایند:
و برترین شهداء آنانی هستند که در خط مقدم به شهادت رسند و تا هنگام کشته شدن روگردان نبرد نباشند، و اینان کسانی هستند که در غرفه های بلند بهشت آرمیده اند و خدا برویشان لبخند می زند و بر آنان حسابی نیست.
آری! من نیز صف اول را برگزیده ام و روی بر نمیتابم تا آنکه جنازه پاره پاره شده ام را به موطنم باز آرند. اما قبل از هر سخنی باید این را بگویم که چرا به جبهه آمده ام و چرا شهادت را برگزیدم و چرا از درس و مدرسه بریدم و تا چند صباح دیگر با بازگشایی دانشگاه ها می توانستم ادامه تحصیل بدهم و با استفاده از این به دور از هیاهوی نبرد و جنگ در گوشه ای خزیده و تنها به درس خواندن و ادامه تحصیل بپردازم اما چرا چنین نکردم؟ پاسخ این سؤال را شاید تمام دوستان و اقوامم بدانند . شعری است که امیرالمؤمنین (ع) در روز ورود به صفین و امام حسین (ع) در روز ورود در صحرای کربلا باخویش زمزمه کرده است:
اگر چه دنیا و آنچه در آن است دوست داشتنی است اما خانه آخرت زیباتر و برتر است و اگر قرار است اموال که فرد در دنیا جمع آوری می کنند باید کنار بگذارند و بروند پس چه بهتر آن ها را در راه خدا انفاق کند و اگرقرار است روزی از این دنیا بروم چه بهتر که در را خدا با شمشیر قطعه قطعه بشوم و این بود که هر سه را برگزیدم تکه تکه شدن جسم در راه خدا، انفاق مال در راه خدا و ترجیح آخرت به دنیا را. من راهی را برگزیدم که در آن پاسخ نکیر و منکر قبل از موت و در صحنه رشادت و نبرد است، من راهی را انتخاب کردم که در صف اول به شهادت برسم. و جالب و شگفت انگیز در مورد شهادت شعر امام سید الشهداء است که در روز عاشورا می فرمایند: من به سوی مرگی می روم که مرگ برای جوانمردان ننگ نیست آنگاه که مرگ در راه اسلام و حقانیت باشد...
چرا مرگ در راه خدا و شهادت را با آغوش باز پذیرا نباشم مگر نه اینکه عمری را پس از نماز صبح در فشارک پدربزرگ زیارت عهد برایم نمی خواند که نوید فجر و عشق به انتظار ظهور آقایم را در دل زنده کنم. من امشب آماده می شوم که فردا در صف شهداء باشم تا بلکه به لطف خداوندی در روز ظهور آخرین ذخیره الهی سربازش باشم درحالیکه خون کفنم را رنگین کرده است و این مقامات وعده داده شده کجا و مدرک مهندسی و ثروت و خود دنیا کجا، همش به عشق یک دیدار او که مولایم است زیر پا بگذارم.
آری اگر رهبر بزرگ انقلابمان امام خمینی می گویند: آنان که حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزه ها و روحانیت را درک کرده اند، در خلسه حضورشان آرزویی جز شهادت ندیده اند.
و اما سخنی چند درباره دانشگاه؛ امیدوارم با بازگشایی دانشگاه ها در آنجا فضای اسلامی حاکم باشد. من در زمانی به تحصیل در دانشگاه پرداختم که در اتاق های آن به جای علم و تحصیل اطاق جنگ و فرماندهی شعبات مختلف گروه های چریکی در کردستان و خوزستان و محل جاسوسی و خیانت و وطن فروشی بود. جهان خواران غرب و شرق بهترین راه هجوم را هجوم به فرهنگ و ادب کشورهای ضعیف می دانستند که این را با تربیت معلمین و استادان غربی و بکار گماردن آنها در دبستان ها و دبیرستان ها و دانشگاه ها بدست می آورند و مهمترین این نمونه معلمین را در مدت کوتاه تدریسم دیده ام. امیدوارم در بهاران بازگشایی دانشگاه ها هوایی را تنفس کنید آکنده از اسلام و در راهی جز به پیشرفت ایران و عظمت اسلام گام برندارید.
و اما سخنی با پدر و مادرم: ای پدر بزرگوار و ای مادر گرامیم آن هنگام که تن در خون غلطیتده مرا دیدید جزع نکنید که شما را صابر و بردبار یافته ام. من شما را به صبر می خوانم که امیر المؤمنین (ع) در سوگ رسول اکرم (ص) می فرمانید: همانا که شکیبایی بسیار زیباست جز در وفات رسول خدا. جزع زشت ست جز در وفات رسول خدا و پس از وفات رسول خدا تمام غمها آسان و سبک است. و بدانید که شهادت من برای آزمایش است. اگر چه برای من سعادت و رستگاری است که خداوند بندگانش را به