قرار گذاشتیم که نامِ یکی بشود شهید و دیگری همسر شهید و هم‌سفر شویم تا بهشت. متن پیش رویتان روایت سیزده‌سال زندگی عاشقانۀ من و مصطفی عارفی است؛ زوج معاصری که در یکی از روزهای پایانی سال 1381، مصادف با عید فرخندۀ غدیر خم، قدم در را ه پرپیچ‌وخم زندگی مشترک‌شان گذاشتند. روایت از جایی شکل می‌گیرد که من در سن 16سالگی، هنگام برگشت از مدرسه، برای اولین‌بار مصطفی را دیدم. با اینکه فامیل هردومان عارفی بود و نسبت فامیلی داشتیم، تا آن لحظه هرگز یکدیگر را ندیده بودیم. ما برای به هم رسیدن تلاش کردیم، برای با هم بودن سختی کشیدیم، برای عبور از گذرگاه‌های دشوار زندگی عاشقانه پل ساختیم، از ناهمواری‌های راه شکوِه نکردیم، اما برای با هم ماندن......