#قهرمان_واقعی
یه بار که همه ی فامیل خونه ی مادربزرگم جمع بودیم بین برادر من و پسرداییم بحث و دعوا شد بعضی از برادرم و بعضی از پسرداییم طرفداری میکردند و من توقع داشتم توی اون دعوا همسرم به جانبداری از برادرم حرفی بزنه اما بیطرف موند و فقط تلاش میکرد بینشون آشتی ایجاد کنه واین موضوع باعث دلخوری من شده بود و میگفتم چرا از برادرم طرفداری نکردی ،همسرم میگفت من اصلا موضوع دعواشون رو نمیدونستم اونوقت چطور میفهمیدم از کی باید طرفداری کنم؟من که خیلی از دستش عصبانی بودم گفتم تو ترسویی و فقط بخاطر اینکه قاطی دعوا نشی بیطرف موندی،خیلی از حرفم دلخور شد حتی تا دوروز باهام سرسنگین بود اما کم کم هردو فراموش کردیم...
تا اینکه یه مدت بعد اخر هفته من و همسرم به خونه ی پدرم رفتیم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌