۴ عمه بهم فحاشی کرد رفتم سراغ بابام که اونم‌ گفت عمه ت صلاحت رو میخواد گفتم با اختلاف انداختن تو زندگیم گفت اره ی روز داشتم یواشکی گوشی شوهرمو چک میکردم که دیدم مادرش بهش پیام داده عمه زنت برات رفته خواستگاری دختره قبول کرده فقط مونده تو بیای دست هام خشک شد باورم نمیشد که عمه اینکارو بکنه شوهرم گوشیش رو از دستم گرفت عین ابر بهاری گریه کردم شوهرمم تلاش داشت ارومم کنه میگفت بخدا اشتباه میکنی من زن نمیخوام بارها گفتم تو رو دوس دارم ولی اونا میگن بگیر انقدر التماس کرد و قسم خورد تا حرفش رو باور کردم زنگ زدم به عمه م و گفت امیدوارم خدا جوابت رو بده ساسان رو تو اوردی خواستگاری من الان میخوای زندگی منو از هم بپاشونی برای چی؟ مگه من برادر زاده ت نیستم؟ خندید و گفت خب دوتا زن داشته باشه مگه چیه؟ گفتم انشالله سرت بیاد ❌کپی حرام ⛔️