eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
108 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ مادرشوهرم با عمه م دوست صمیمی بودن و با هم رفت و امد میکردن ی بار مادرشوهرم بهش میگه که دنبال ی دختر خوب برای پسرم ساسان میگردم عمه م هم میگه بیا برادرزاده من ندا رو براش بگیر هم دختر خوبیه هم بسازه من لیسانس حسابداری دارم وقتی اومدن خواستگاری‌ و رفتیم حرف بزنیم به شوهرم گفتم من باید بر سرکار و نمیخوام زن خونه نشین باشم گفت اتفاقا زن باید درس بخونه و کار کنه من از خونه نشین بدم میاد زن باید فعالیت اجتماعی داشته باشه و همپای مردها کار کنه خیلی از دیدگاهش خوشم اومد از اینکه انقدر به زن ازادی میده و از نظرش نقش زن زاد و ولد نیست خودش ولی درس نخونده بود و پشا نیسان هندونه میفروخت بابام گفت حلال خوره و زحمت کش منم جواب مثبت دادم ❌کپی حرام⛔️
۲ وقتی مادرش زنگ زد و جواب گرفت دقیق یک ساعت بعدش عمه م اومد خونمون و گفت من فکر کردم بهش جواب منفی میدی چرا جواب مثبت دادی اگر تو میگفتی نه منم دخترم زهرا رو میدادم بهش مامانمم گفت ابجی دیگه قسمت این بوده عمه م خیلی ناراحت شد برای من ناراحتی اون مهم نبود مهم ساسانی بود که الان قلب و روحم متعلق به اون شده بود همش تو فکرم با ساسان بودم و باهاش حرف میزدم بالاخره روز عقد فرا رسید و ما عقد شدیم‌ مهربونی ساسان حد و مرز نداشت بعد از عقد من زهرا دختر‌عمه م هم عقد کرد براش ارزوی خوشبختی کردم دختر خوبی بود و لیاقت ی زندگی خوب رو داشت از بابام شنیدم که شوهر زهرا خیلی پولدار و خوش مشرب هست ❌کپی حرام⛔️
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
۳ بعد از عروسی متوجه رفت و امدهای زیاد عمه م و مادرشوهرم شدم اهمیتی ندادم بالاخره قبل از ازدواج منم با هم دوست بودن رفت و امد زیادی داشتن اما چیزی که جالب بود این بود که هر بار که عمه م خونه مادرشوهرم ساسان هم اتفاقی اونجا بود با اینکه میگفت اتفاقیه و اصلا قصدی توش نیست ولی من باور نمیکردم مگه میشد؟ کا هر بار دقیقا هر بار ساسان اتفاقی بره خونه مادرش و عمه م اونجا باشه کم کم متوجه شدم که اختلافات من و ساسان برمیگرده به این مهمونی ها ی بار وسط دعوا ساسان گفت عمه ت راست میگه شما ... حرفش رو خورد هر چی به ساسان گفتم عمه م بهت چی گفته قبول نمیکرد و میگفت الکی گفتم زنگ‌زدم به عمه م و گفتم دست از سر زندگیم بردار انقدر برای من شر بپا نکن بذار زندگیم رو بکنم زهرا م سر زندگیشه راضیی اتفاقی برای زندگیش بیافته؟ ❌کپی حرام ⛔️
۴ عمه بهم فحاشی کرد رفتم سراغ بابام که اونم‌ گفت عمه ت صلاحت رو میخواد گفتم با اختلاف انداختن تو زندگیم گفت اره ی روز داشتم یواشکی گوشی شوهرمو چک میکردم که دیدم مادرش بهش پیام داده عمه زنت برات رفته خواستگاری دختره قبول کرده فقط مونده تو بیای دست هام خشک شد باورم نمیشد که عمه اینکارو بکنه شوهرم گوشیش رو از دستم گرفت عین ابر بهاری گریه کردم شوهرمم تلاش داشت ارومم کنه میگفت بخدا اشتباه میکنی من زن نمیخوام بارها گفتم تو رو دوس دارم ولی اونا میگن بگیر انقدر التماس کرد و قسم خورد تا حرفش رو باور کردم زنگ زدم به عمه م و گفت امیدوارم خدا جوابت رو بده ساسان رو تو اوردی خواستگاری من الان میخوای زندگی منو از هم بپاشونی برای چی؟ مگه من برادر زاده ت نیستم؟ خندید و گفت خب دوتا زن داشته باشه مگه چیه؟ گفتم انشالله سرت بیاد ❌کپی حرام ⛔️
۵ چند ماه گذشت ساسان از ترس اینکه دوباره دعوا نکنیم و عصبی نشم اسم خونه مامانشم نمیاورد ی روز از خواهرشوهرم شنیدم که گفت عمه ت اومده بود خونه مامانم اینا بیچاره انقدر دلم براش سوخت گریه میکرد عین ابر بهاری از دامادش بد میگفت زمزمه کردم دامادش ادم خوبیه عمه من حتما ی کاری کرده سریع گفت نبابا شوهر دختر عمه ت همون که اسمش زهرا هست رفته ی زن دیگه گرفته زهرا بهش میگه چرا گرفتی اونم میگه خب دوتا باشید چه ایرادی داره؟ تو کار خدا موندم چطور جمله های ما رو برمیگردونه دلم برای زهرا سوخت نباید تاوان کارهای مادرش رو میداد زهرا طلاقش رو گرفت مواظب حرفهامون باشیم چون خدا برمیگردونه . ❌کپی حرام ⛔️