#بار_کج ۵
تا اینکه ی روز مامانم زنگ زد و زار زار گریه میکرد گفت فقط بیا خودمو رسوندم دیدم باقی برادرمم اونجا هستن و ماشین حمل جنازه هم اومده دو دستی زدم توی سرم فکر کردم بابامه اما وقتی رفتم تو خونه دیدم داداشمه که فوت شده، بعد از مراسماتش مامان بابام هنوز غصه دار بودن داغ بچه چیزی نبود که بشه به راحتی باهاش کنار اومد بعد از چهلم برادرم دوستش اومد و گفت که همه پولارو برادرم داده بهش برای سرمایه گذاری اما ی مدت شدیدا کم اوردن و رو به ورشکستگی بودن که برادرم فوت میشه اما دوستش تونسته بود دوباره کسب و کارشو راه بندازه تمام پولارو بهمون پس داد انگار فقط برادرم اضافه بود بابامم گفت تا قبل از مرگم همه رو تقسیم کنید فقط انقدر بهم بدید که تا وقتی با مادرتون زنده م محتاج نباشم ما هم به حرفش عمل کردیم اما اون موقع همش ی چیزی توی سرمتکرار میشد بار کج به منزل نمیرسه داداشم میخواست حق مارو بخوره ولی خدا این بلا رو سرش اورد
پایان.
کپی حرام