۵ شروع کرد به حرف زدن از گذشته و اینکه چقدر هر دو داغون شدیم گفت که میخواد من رو ببینه و منم قبول کردم تو ی کافه قرار گذاشتیم وقتی دیدمش شروع کرد به تعریف کردن که بعد از طلاق چقدر شکست خورده و سرخورده شده و ناراحت بوده دلم براش سوخت شاید تنها کسی که درکش می کرد من بودم هر دو باهم در یک شرایط یکسان بودیم تعریف کرد که شکوفه چند بار خواسته برگرده سر زندگیش اما رضا اجازه نداده و گفته که دیگه نمیخوادش منم گفتم که علی چند بار دنبالم اومد برنگشتم بهم گفت یه چیزی می خوام بهت بگم ولی نمیدونم چه جوری بگم من منظور خاصی به تو نداشتم و ندارم همون موقعی که زن علی بودی نگاه نابجایی بهت نکردم چون تو زن دوستم بودی اما الان که هر دو طلاق گرفتیم و هر دو یه درد رو کشیدیم ازت می خوام که با من ازدواج کنی دنبال انتقام گرفتن از علی نیستم چون میدونم که هنوز بهت علاقه دارم ولی من اگر اومدم ازت خواستگاری کنم به خاطر خودت بوده ادامه دارد کپی حرام