﷽ ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 🌕🌑🌕 🌑تازه چشممون گرم خواب شده بود كه يکی از بچه‌ها، پتو رو از روی صورتمون کنار زد.😴😑 🌕از اون بچه‌ها كه اصلاً اين حرف‌ها بهش نمیومد.😕 🌑با سر و صدا گفت‌: بلند شيد...بلند شيد..مي خوايم دسته جمعی دعای وقت خواب رو بخونیم.😇 🌕هرچی گفتيم: بابا پدرت خوب، مادرت خوب، بگذار برای یه شب ديگه...😩 دست از سر ما بردار، خسته ایم.. حال و حوصله‌اش رو نداريم.😫 فایده نداشت.☹️ 🌑اصرار مي‌كرد : نه فقط يه دقيقه، يه دقيقه بیشتر طول میکشه..☺️ 🌕همه به هر ترتیبی بود با غر غر و ناله، يکی یکی بلند شدند و نشستند.🙄 🌑فكر میكردند حالا میخواد سوره‌ واقعه‌ای، سوره مُلکی، چیزی یا آدابی كه برای وقت خواب معمول بود بخونه...🥲 🌕سرتا پاگوش نشسته بودیم؛ كه با یه قيافه‌ عابد و ذاهد مانندی شروع كرد: بسم الله الرحمن الرحیم😊 🌑همه تكرار كردند: بسم الله الرحمن الرحيم...😌 🌕و با ترديد منتظر بقيه‌ عبارت شدند.🤨 🌑همین که بسم الله رو گفت، بلافاصله اضافه كرد: ‌ همه با هم ميخوابيم..😉 🌕 بعد پتو رو كشيد رو سرش و انگار نه انگار، گرفت خوابید.😟😆 🌑بچه‌ها که هم جا خورده بودند و هم حسابی كفری شده بودند، بلند شدند و افتادند به جونش.😂 🌕و با یه جشن پتوی حسابی از خجالت کاری که کرده بود، در اومدند.😉😝 🌑🌕🌑 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️ 🦋🦋🦋