#خزان زندگی ۴
خبر اومد که زن قبلیت حسین گفته بچه رو بیار ببینم حسینم میخواست ببره ولی زیبا ناراضی بود و میگفت نه حق نداری بِری. اما حسین بهش اهمیتی نداد و رفت زیبا خیلی حرص میخورد و خودشو به اب و اتیش میزد تو دلم میگفتم وقتی زندگیاون زنو صاحب شدی هیچی نبود میگفتی شوهرم تو مشتمه الان داری اونو درکش میکنی که زیبا گفت برای این بچه رو نگه داشتم چون از اون زن بدممیومد و میخواستم هم حال اونو بگیرم همبه بهونه بچه حسین نره پیشش وقتی مببینه منو بچه باهمخوبیم بیشتر میرم تو دلش زیبا خیلی عذاب کشید و حرص خورد نمیدونم چی حسینبراش انقدر جذاب بود که غصه بخوره و نگران از دست دادنش باشه وقتی حسین برگشت جوری برخورد میکرد که انگار چیزی نشده اما زیبا هر روز مریض و مریضتر میشد
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️