#پسرعمو 4
بابا کلافه رو بهش گفت _ خانم شما چی می گی؟ مگه نگفتی کار دارم برو سراغ کارات!
مامان پوزخندی زد_ برم کهدخترمو بدبخت کنی و عروس فریباش کنی!
همونطور بحث میکردم که کلافه لب زدم_ بگین بیان بابا. من مشکلی ندارم هرچی شما بگین.
مامان شاکی رو بهم گفت_ هیچی میفهمی چی میگی؟ میخوای عروس فریبا شی.
رو کردم بهش _ مامان تورو خدا بس کنید!
مامان که خیلی بهش برخورد ناراحت لب زد_اصلا به من چه! هر کاری که میخواین بکنین.
بعدش با غر زدن به سمت اتاق رفت.
بعد رفتنش پدرم گفت_ اصلا به مادرت کار نداشته باش! اون داره جاری بازی در میاره ! زن عموت خیلی هم دوستت داره!
سری به نشونه فهمیدن تکون دادم_ خودم میدونم بابا.
ادامهدارد.
کپی حرام.