3 مامان عصبی صداشو بالا برد _ اون مرد این خونست دخترم ! بفهم اون بعد از پدر پدر خدا بیامرزت مرد این خونه شده اما تو چی؟ امروز فردا باید از این خونه بری الانم که خدا را شکر شغلی که نداری همینطور بدون درآمد موندی خونه! حداقل کاش درس نخونده بودی می‌تونستیم یه شغل آزاد برات جور کنیم ! بغض بدی به گلوم افتاد مامان تو رو خدا انقدر بین بچه‌هات فرق نذار! اون پسرته منم دخترتم... اشکی از گوشه چشمم پایین افتاد _ یادته بابا مارو اندازه هم دوست داشت و بینمون فرقی نمی‌ذاشت وقتی که امیر معتاد شد می گفت تمام امیدم به توئه راحله! مامان با پوزخند گفت _ آره بابای خدابیامرزت فکر می‌کرد که درست برات یه منفعتی داره. به این فکر نکرده بود بعد از اینکه مدرکتو بگیری میای می‌شینی خونه ور دل من بدبخت ! ادامه دارد. کپی حرام.