گاهی سرسفره جاریهام پیش شوهرهاشون میشینند و بهم دیگه غذا تعارف میکنند ولی همسر من اون سر سفره عین صاحبخونه ی اعیونی با من عین یه کلفت رفتار میکنه و مدام دستور پذیرایی از بقیه رو میده. مادرشوهرمم که مثل یه ناظر کیفی بالا سرم بود فریده خورش کمه فریده لیوان کمه فریده فلانی جلوش ترشی و سالاد نیست فریده دیس غذا خالی شده. جاریهامم انگار نه انگار که منم ادمم مثل اونا عروس اون خونه ام. دیگه حس کردم ادامه ی لطف و محبتهای گذشته م به صلاحم نیست اونا عادت کرده بودند و وظیفه ی من میدونستند که مثل یه کلفت خدمتگذاری بقیه رو بکنم،بخصوص که حالا دوماهه باردار بودم. اوایل به همسرم گفتم من باردارم دیگه نباید مثل قبل کار کنم باید کمی استراحت کنم و بخودم برسم. اولش کمی غرغر کرد و گفت والله من هیچ وقت نفهمیدم زنداداشامو خواهرام کی باردار شدند و کی بچه هاشون دنیا اومد حالا تو از الان میخوای به خودت مرخصی بدی ازین لوس بازیا در بیاری سر زبون بقیه میفتیا... ✍ادامه دارد... #⛔️ 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃