قسمت سوم یکی از این بود که ما با و خانواده به سفر مشهد رفتیم در جاده شمال، ماشینی همینطور به ما چراغ میزد. به گفتم: یک ماشین دنبال ما هست ، کنار گرفت و به سراغ راننده رفت. 🍃🌷🍃 من هم به دنبالش رفتم . یک مرد بسیار متشخص بود و با کمال محبت و احترام درخواست مبلغ 20 هزار تومان کرد و گفت همه کارتهایش را در منزل جا گذاشته و برای بنزین کم دارد. همش میگفتم به چه ماشینی تقاضا کنم که باور کند و بهم کمک کند و خجالت نکشم به دلم افتاد از ماشین شما تقاضا کنم مبلغ را بهش داد و آن شخص هرچه اصرار کرد که شماره کارتی بهش بدهیم که پول را به ما پس بدهد قبول نکرد و گفت به خاطر زهرا🌷 این مبلغ را دادم . مرد لبخندی زد و گفت دیدم پشت ماشین شما زهرا🌷نوشته بود به شما رو زدم و تشکر کرد و رفت هیچ وقت ذوق و اشتیاق آن روز را فراموش نمی کنم. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷