بعضی وقتها کسی سیاستهای شوهرداری رو یادم میداد و بهم هشدار میداد و میگفت یوقت شوهرت زن دوم میگیره میگفتم نه بابا اون انقدر شلخته ست کسی زنش نمیشه ،یا میگفتم اون اصلا به زنها نگاه نمیکنه که بخواد یکی دیگه بگیره.خلاصه که به هیچ صراطی مستقیم نبودم. نه مادرم نه خاله های خودم یا شوهرم و حتی خانمهای جوون همسایه هیچ کدوم نمیتونستند من رو مجاب کنند که دیگه بزرگ شدم و باید برای زندگیم تغییر رویه بدم. اینکه یمدت بود همسرم مرتب و خوش لباس شده بود به خودش میرسید،هرچی اون بیشتر به خودش میرسید ولی من به لج اینکه برام خونه فراهم نمیکنه واینکه تو حیاط خونه مادرش زندگی میکنم اصلا به خودم نمیرسیدم، ⛔️کپی حرام