#هیچ_کس_به_من_نگفت 😔
8⃣ قسمت هشتم
🌿هیچ کس به من نگفت:
که یاد شما در قلبم باران نور و برکتی میبارد که دانه وجودم را تا خورشید وجودت میپرورد و بالا میبرد و این، یعنی بهره مندی از تربیت خصوصی بهترین مربی عالم از جانب پروردگار.😊
تازه دانستم که حتی وقتی تو را فراموش کرده ام به یادم هستی، اما چقدر دیر فهمیدم اگر یاد تو باشم تو مرا با نگاه ویژهای یاد میکنی و این نگاه ویژه چهها که نمیکند.😔
هر چند دیر، اما خوب شد دانستم که اگر به یاد شما باشم شما مرا با دعای خالصانه و عنایت ویژه، مورد توجه قرار میدهی و اینگونه من، آن گونه میشوم که خدا میخواهد یعنی آماده یاری.🌸
اگر از نوجوانی زودتر میفهمیدم که میشود شب، هنگام خواب، با یاد شما خوابید و صبح با یاد شما بیدار شد، تا حالا سالها بود که این مشق را تمرین کرده بودم. 😭
نمی دانستم که میشود درس خواندن را با یاد تو شروع کرد و نوشتن را پس از نام خدا به یاد تو مزین نمود.
خدایا! کاش هیچ گاه یاد فلان بازیگر و فلان خواننده مرا از یاد نجات بخش عالم، غافل و بی خبر نمیکرد.
چو شب گیرم خیالت را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آید
📗برگرفته از ڪتاب هیچڪس بمن نگفت
✍نویسنده: حسن_محمودی