یه وقتایی شبا مثلا به یکی از بچه ها می گفت شما چرا اینقدر خروپف می کنی؟ اون طرف می گفت من که اصلا خروپف نمی کنم. می گفت تو خروپف نمی کنی؟ بهت می گم. یهو ساعت ۱و ۲ نصف شب بلند می‌شد ضبط رو روشن می‌کرد، می‌ذاشت بالا سر اون طرف، صدای خرو پفش رو ضبط می‌کرد، بعد می گفت هم اکنون صدایی که می‌شنوید صدای فلانی ست. فردا صبحش که همه سر سفره جمع بودند و گوش تا گوش اتاق پر بود؛ بچه های منطقه و سایت هم می اومدند، می گفت آقای فلانی شما نذاشتی دیشب ما بخوابیم. آنقدر خروپف می کردی... بعد که طرف می گفت من خروپف نمی کنم، یهو ضبط رو می آورد وسط، روشن می کرد، می‌گفت تو نبودی ؟!😂 از این کارها زیاد می کرد . بچه‌ی واقعا دوست داشتنی ای بود و با این کاراش نشاط ایجاد می کرد. اصلا قیافه و تیپ و حرکاتش همینجوری بود. راوی: آقای نعمت‌الله (فرمانده واحد تسلیحات در زمان جنگ)   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi