❤️🌟✼═══┅ -یافتگان جده‌ام فاطمه نزد پیغمبر شفاعت فرمود باری شب از نیمه گذشته بود. به جانب کوه برادران نظری کرده و متوجه نوری در آن سمت شدم که تمام بیابان را روشن کرده بود. ناگهان شخصی را دیدم که پشت درب محل اقامتم که در یکی از حجرات خارج مسجد بود آمده و احساس کردم درب حجره را تکان می‌دهد. با همان حالت ضعف به هر زحمتی که بود برخاسته و درب را گشودم. دیدم سیدی است با جلالت قدر. سلام کرده و مبهوت هیبتش شدم و دیگر نتوانستم سخنی بگویم. درون حجره آمده و نزد من نشست و فرمود: جده‌ام فاطمه (سلام الله علیها) در نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روا شدن حاجت تو شفاعت نمود و جدم حاجتت را به من حواله نموده است. سپس فرمود: به وطن خود برگرد، اوضاع کسب و کارت بهبود می‌یابد. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرموده است اهل و عیالت در انتظارند و ایام بر ایشان سخت می‌گذرد به وطنت برگرد. به ذهنم خطور کرد که ایشان لابد حضرت حجت (سلام الله علیه) است، لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است، تفضل نموده و شفایش را عنایت فرمایید. فرمود: مصلحت او این است که در همین حال بماند. در پایان با آن حضرت داخل مسجد رفتیم و ایشان مجددا مرا به مراجعت به وطن امر فرمود. پایان ┅═══✼🌟❤️