((اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَـا اَمِیرالْمـُؤمِنـِین)) ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا (اکسیر ولایت) تا ز دست ساقی بزم ولا ، ساغر زدم پشت پا بر زمزم و بر چشمۀ کوثر زدم تا که از دامان مادر ، اوفتادم بر زمین دست بر دامان میر مؤمنین حیدر زدم آری از روز ازل مهر علی بر قلب خود کیمیاسان، بهر اکسیر ولایت بر زدم چون به چشم دل خُم پاک غدیرش دیده‌ام تا که مست معرفت گردم یکی ساغر زدم نشئة الاولیٰ عیان دیدم به چشم معرفت تا صبوحی ، از کف ساقیِ مَه پیکر زدم از مِی خمخانه‌ی عشقش چشیدم زآن سپس بَر جم و جامش از آن می، تا ابد آذر زدم تا شدم از باده‌ی مِهر و ولایش جرعه نوش پرچم فرزانگی ، بر گنبد اخضر زدم محور عدل و کرامت چون علی مرتضاست چرخ عرفان و طریقت را بر این محور زدم چون نهادم سر به خاک پای مولا از خلوص نی عجب کز تاج «کرّمنا» به سر، افسر زدم در طریق عشقِ آن دلبر ، ز اخلاص عمل از همه دل بر گرفتم، دم از آن دلبر زدم چونکه احمد شهر عِلم است و علی‌اش باب آن من به کسب علم، سر بر حلقه‌ی آن در زدم صارم "نصرُ منَ اللَّه" از طفیل لافتیٰ بر میان فرق بدخواهانِ بد اختر زدم چون به سر دارد علی فرخنده تاج «هل اتیٰ» من هم از «مُلکاً کبیرا» افسری بر سر زدم اژدهای نفس روبَه کیش را غالب شدم تا دم از شیر خدا ، مولای اژدر در ، زدم قلعه‌ی اندوه و حرمان را بر افکندم ز بُن چون قدم ، اندر طریق فاتح خیبر زدم پرچم «انّا فتحنا» را نمودم پایدار زآنکه با «فتحاً مُبینا» بر صف لشکر زدم تا علی‌ٰرغم حسودان برکشیدم تیغ مدح بر صف هیجا به عشق حیدر صفدر زدم چون «یداللَّه فوق ایدیهم» بود شایان او بوسه بر دست خدای اعظم اکبر زدم ناخدا و رهبر کشتی عالم چون علی‌ست دل به بحر معرفت ، با مِهر آن رهبر زدم دم زدم از مدح سلطان سریر ِ «انّما» از طریق بندگی ؛ نی بهر سیم و زر زدم زَاسب پیل آسای عشقم مات شد شاه و وزیر شهسواران را پیاده ، بس ز میدان در زدم نردبازان وفا را در قِمار عشق دوست مهره‌ی آمالشان را جمله بر ششدر زدم این مباهی بس بوَد کز راه عشق و معرفت این رقم در مِدحتِ داماد پیغمبر زدم تا بدانند اهل دل با بیدلی در راهِ دوست دل به دریای ولای ساقی کوثر زدم (شمس قم) نور ولا ، تابید دوش اندر دلم کاین فروغ ایزدی از شمس، روشن‌تر زدم. شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi